جا داره از استوارمون تشکر کنم و همچنین رفیقم ک هوامو داشت برا مرخصی. ب محض رفتن فرمانده رفتن برام مرخصی گرفتن :))
زیرا فرماندمون اگه بود بزور میتونستم مرخصی بگیرم :)) ازش اونم انقد
راستی ماه رمضون هم واقعا خوش گذشت و شانس آوردیم که نگهبانیامون کم بود و کلا یک شب نتونستم برم حسینیه :)
یک جزئ قرآن رو هم همون زمان حفظ کردم و تو مسابقات شرکت کردم و قبول هم شدم .
حالا هفته بعد که رفتم باید پیگیرش شم ببینم جایزشو کی بهم میدن :)
این ماه فک کنم باید بار و بساطو جمع کنیم یه چند روزی بریم تو بیابونا بخوابیم .برای من ک چیزی از خدمتم نمونده کمی عذاب آوره و
اون شور و هیجان سابقو ندارم بهش.
الان اومدم مرخصی و تو این مدت 3تا دندونم درست کردم و یکی رو هم کشیدم :| خیلی درد داشت خیلیییی.
فردا هم میرم بقیشو درست کنم...دکتر گفته دندون عقلتو هم جراحی کنی بهتره.
خواهرزاده ام هم یک سالش شده و حسابی دوسش دارم مخصوصا بوسه هاشو *_*
هوای شمال هم این دوهفته ای ابری بود کلا و از پریروز آفتابی شد و داریم میپزیم .
اگر شد بازم پست میزارم قبل رفتن مجدد.وگرنه از الان خدانگهدارتون :)