مشکل بی آبی یک طرف و تنبیهات دسته جمعی طرف دیگه!!!باعث شد خیلی از بچه هارو بهتر و بهتر بشناسیم.
از سخت ترین کارها اونجا نگهبانی بالای کوه حتی زیر بارش بود که گاهی تا 9 ساعت اون بالا می ایستادیم.
چندباری هم تیراندازی و درگیری پیش اومد ولی خداروشکر کسی آسیب ندید.
اما هر چه به روز بازدید نزدیکتر میشدیم برنامه ها فشرده تر میشد و برای ما اون بالا جای فراری بود از اینهمه کار.
کار ما قسمت مخابرات گروهان بود ولی انگار مسئولمون هیچ برنامه ای نداشت.آخرش هم کوزه ها سر ما میشکست.
البته مقصر هم نبود برای اکثر برنامه های متفرقه یگان اسم اونو مینوشتن و وقت کافی نه اون و نه ما داشتیم.
چه حرفا که نشنیدیم چه کارها که نکردیم.روز بازدید هم ازم پرسیدن و خوب جواب دادم اما درباره کار تخصصی خودم هیچ .
هیچ وقت روز آخر و شلیک به آسمون رو یادم نمیره :) خاطره خوبی نبود و بازش نمیکنم.
اون رزمایش هم با نمره خوبی برامون تموم شد و میشه گفت همه بچه ها تشویقیاشو گرفتن من جمله خودم.