از اول مرداد تصمیم گرفتم کارای روزمرمو تو دفترچه بنویسم.البته از همونزمان یه گیم نت هم افتتاح کردن و ما پای ثابت اونجا بودیم تا اینکه بدستور فرمانده تیپ فقط ساعت غیراداری میشد رفت که برای ما میشد غروب :|
راستی تیراندازی هم رفتم.ولی خب نمره ی ضعیفی گرفتم :))خداروشکر فقط یکیش خورد به هدف.
از بین همه ی افسرای گردان یه افسر اصفهونیه که عالیه اخلاقش رفتارش و حرف زدنش و البته جدیتش در نظامی گری.
از همون روزا تمرینات رژه مون برای 31 شهرور شروع شد. وای از هفته بعد باس بازم رژه برم :|
کارت تلفن هم دیگه پیدا نمیشد :| و دو عدد تلفن راه دور برای کل پادگان گذاشتن و من همش دوساعت تو صف تلفن بودم.
یادمه ی روز که رفتیم تو انبار و خواستیم سیما رو جمع کنیم تو قرقره ...از دستم در رفت و هم من هم سرگروهبانه زخمی شدیم.
خدایی کجام به سیمکش میخوره..چه توقع هایی ازمون دارن :|
مراسم شامگاهو بعد چندسال دوباره راه انداختن ولی بطور افتضاحی فاجعس :|
بعضی درجه دارای کادری هم انگار همش از سرباز کینه دارن :(( اذیت میکنن .
خبر از درگیری تو اطراف و اکناف دادن و شبا بزور میخوابیدیم یا حتی بعضی شبا نمیشد بخوابی کلا آماده باش و بیدار تا صبح کنار سیم خاردارا.
تو قسمت مخابرات تشویقی گرفتم ولی ثبت نشد...تو نگهبانیا هم که الکی بود تشویقیاشون...بدرد من یکی که نخورد.