خب من بعد سیزده بدر برگشتم پادگان ساعت 6 صبح اونجا بودم .نصف بچه های اتوبوسمون تصمیم گرفتن تو ترمینال بمونن و تا عصر استراحت کنن.
چون میخواستم بعد از پایان دوره برم مشهد زیارت گوشی همراه برده بودم .با اینکه داداشم گفته بود سعی کن گوشیو ببری داخل و خیلیا میبرن و این حرفا ولی گوشم بدهکار نبود و همون اول رفتم تو صف گوشی دارها که باید تحویل میدادیمش.خلاصه دوساعت و نیم منتظر شدیم تا بالاخره نوبت من شد و گوشی و تحویل دادم و بعد از بازرسی ساک ها عازم گروهانمون شدم. انگار ساعت 9 قرار بود همه سربازای گردانو بخط کنن و آمار بگیرن .گروهان 120 نفری ما فقط سی نفر اومده بودن و فرماندمون بشدت عصبانی بود چون خیلی حرف شنید از بقیه.
گروهان ما بخاطر رژه خوبش از بقیه سرتر بود ولی اصلا از نظر انضباطی و اطاعت از فرمانده نمره قابل قبولی نمیگرفت.البته بحث نیومدن بچه ها بیشتر بخاطر اذیت شدن روز اخر قبل عید بود چون مرخصیای ما دوروز از بقیه کمتر بود و تا 5 روز بعد سیزده بدر هم میشد نیومد.
خلاصه تمرینات رژمونو با کمک بچه های معاف از رزم شروع کردیم.ولی بنسبت قبل عید بوضوح ضعیف تر بودیم و فرمانده بهمون قول داد درستمون کنه :))
میدون تیر هم دوسه بار رفتیم که فقط یکبارشو تیراندازی کردم اون هم فقط ده تا که البته مربی مون هم از شلیکم راضی بود و آفرین گفت ...
بار دوم ولی فرمانده فقط به بیست نفر اجازه شلیک داد و اونها تقریبا 900 تیر شلیک کردن :| ما هم هیچ فقط نگاه.
قرار بود تعدادی که داوطلب شدن تو امتحان دانش نظامی و عقیدتی شرکت کنن از نگهبانی و کارای متفرقه معاف شن و تو رژه هم نبودن.
بچه های رژه هم از نگهبانی معاف شدن این مورد به نفعم شد تقریبا جز یکبار آماده بودن و یک نگهبانی که رفتم جابجاش کردم دیگه پستی بهم ندادن.