هفته قبل ی شب دیدم لپتابم یهو خاموش شد و دیگه هم روشن نشد،بسی غم انگین گشتم.البته بعد این همه سال باید میدونستم اینجور میشه D:
فردای همون روز،ادرس ی تعمیرگاه خوب از دوستم گرفتم ک ببرمش اونجا.حسابی هم بارون میبارید و منم در پی آدرس این آقای بابایی.
آخرشم پیداش نکردم و مجبوراُ رفتم به ی پاساژ موبایل و دادمش به ی تعمیرکار دیگه !!!! فردا باید تماس بگیرم باهاش،ببینم کارش به کجا کشید.
این خرابی هم باعث شد تا بگم ی دستی به سرش بکشن و خرابیای دیگشو درست کنن_و من الان از سایت دانشگاه این مطلبو مینویسم.
دوهفته ی دیگه امتحانات ترم شروع میشه و فقط ی درس هست ک فکر کنم خیلی اذیت کنه-کنترل خطی.
امروز استاد کنترل میگه شما به عنوان یه مهندس کنترل باید اینطور فکر کنین و تحلیل کنین...گفتم استاد من ک کنترل نیستم گناه دارم پاسم کن :))
الان باید گزارش کار شبکه_همت رو مینوشتم ک فک کنم وقت نشه و مجبورم فردا باز بیام تکمیلش کنم.
چرا اصن وقت نمیکنم برا کنکور بخونم !!! :|
+
آش دسپخت خواهر_سفارشی بنده

آش