مه غلیظی شهرو دربرگرفته و بسی سرد شده دوباره.
صدای اره برقی میاد_دارن درختای کنار رودخونه رو قط میکنن :|
فرجه ها شروع شده.ولی باز هفته بعد میریم کلاسا.
اتفاق عجیبی هم افتاد جابجایی اسمم تو لیست آزمایشگاه_
استادمون نمره بقیه رو وارد کرد ولی واس من ن_
متوجه گشتم توی سیستم گلستان اسمم تو لیست استاد دیگریست_
خداروشکر براش ایمیل زدم و گفت مشکلی نیست.

+
دیروز رفتم شعبه دوم آینده و لپتابمو صحیح و سالم_البته جز بلندگو_گرفتم.
الانم دارم پست تولد رادیوبلاگیها رو گوش میدم :دی
تو راه برگشت دیدیم ی نیسان پشتک زده ی ترافیک سنگین درست شده پشتش.نیسانی پرتقال فروش :|
بعدشم سوار قطار شدم و برگشتم شهرمون :) البته جا نشستن نبود و سه چهارم راهو ایستادیم :|
 این سبب شد تا برادر رفیق سابقمو ببینم و عکس خواهرزادش که از قضا نتیجه ی عموم میشه رو بگیرم ازش :)
با اینکه خونشون اصلا دور نیس ولی جز عیدا و بعضی مناسبتا زیاد نمیبینمشون.
 ایشالا دفعه بعد لپ پریا را خواهم کشید :دی

عکسش رو در ادامه مطلب مشاهده بفرمایید :)