برگشتیم پادگان و خیلی از قول هایی که فرماندهان تو رزمایش داده بودن فراموش کردن و دوباره تومخی ها شروع شد.
میشه گفت شروعش با خفت شدن خودم بود و گوشی ساده ام ضبط شد :|بیست روز هم اضافه خدمت رفت تو پاچه امون.
گم شدن کیف پولم و پیدا شدنش بدون پولا...هر دو مورد بخاطر ناشی بودن خودم اتفاق افتاد.
ولی بقیه مسائل سلسله وار پشت هم اتفاق افتاد و باعث شد فشار زیادی رومون بیاد و من از یه چهره مقبول به متوسط افت کنم.
در نظر فرمانده ها البته....بچه ها درکم میکردن.مرخصی تو شهری هم برای اولین بار گرفتم و بعد دو ماه املت خوردم :))
دوتا مجله جدول هم خریدم و بردم فقط حل میکردیم با بچه ها :))
همه تقریبا مرخصی و تشویقیشون گرفته بودن و من موندم با دوسه نفر دیگه..که گرفتم و فردا هم تموم میشه باید اونجا باشم.
میشه گفت خلاصه اتفاقات رو گفتم و نگاه که میکنم خیلی موضوعاتو نگفتم.
اوووو تا یادم نرفته بگم بعد گرونیا یا عدس پلو میدن یا استانبولی یا برنج و دوتا دونه سیب زمینی :)) خواستم بدونید.
پیشاپیش شب یلداتون رو هم تبریک میگم :)