همون روز دانشگاه بعد یکی دوسال رفتم دریا و نشستم لب جوی و گذر عمر دیدم . البته ی مسیرو اشتباه رفتم وارد محوطه ی مجتمع مسکونی شدم که نگهبانا با چوب و چماق دنبالم کردن :)) شوخی کردم .نگهبان خوشرویی بود و برام آرزوی یه ویلا در آینده نمود و به بیرون مشایعتم کرد . خدایا دعاشو مستجاب بفرما . یه سر هم دانشگاه مازندران رفتم شاید بعضی دوستامو ببینم که چون اطلاع نداده بودم قبلش ندیدمشون و ناکام برگشتم خونمون :) وای چقد دلم برای دریای نور و رامسر تنگ شد .


موضوع داغ این روزهای منزل هم اسباب کشیمون بود (بر سرتون نیاد ) و رنگ زدن خونه قبلی و انشالا دوسه هفته دیگه برمیگردیم اونجا.


از معضلات خونه جدید به بی آبی اشاره میکنم چون لوله کشی نشده و مجبوریم با شیلنگ درازی پروژه انتقال آب رو به سرانجام برسونیم.


برای دوستم هم آرزوی بهبود حالش و موفقیت تو درسش میکنم :) و ازون بالایی میخام هواشو داشته باشه.


الان هم منتظر فال رادیو بلاگی ها هستم ببینم چه فالی میگیرن برام :)