تازه بیدار شدم . این دوروز دوتا امتحان داشتم ک در مجموع فقط 5 ساعت خوابیده بودم. برای منی ک حداقل روزی 8 ساعت میخوابم خیلی وحشتناک بود.تازه دردش اونجاس که شنبه امتحانو نگرفت استاد موردنظر.ینی هربار ک سوار ماشین شدم تا برم یونی و یا بیام خونه خواب بودم اونم با دهن باز :| اینا بخاطر خستگیه در حالی که قبلا معمولا بخاطر علاقه بود :))

در نتیجه دیروز که از یونی اومدم  گفتم بخوابم یا بشینم گزارشارو بنویسم.تصمیم بر این شد بخوابم.فکر کنم ساعت 5 عصر بود. گفتم ی چرتی میزنم ک چرتمون تبدیل شد ب 12 ساعت خواب مفید.یادمم نمیاد خوابی دیده باشم یا ن.آها یادم اومد راجب دخترخالم بود :)) اپلای کرده بود تو خوابم.بیدار ک شدم یادم اومد طرف تازگی ازدواج کرده و ی نینی هم توراهه :|

دیروز هوا به حدی گرگ و میش بود ک وقتی با سید از ی در پنتاگون یونی رفتیم تو آفتابی بود و داشتیم میپختیم و یک دقیقه بعد ک از در دیگه زدیم بیرون یهو هوا بارونی شد :| 

الانم باس بشینم گزارشو بنویسم.سیمولیشنو ک باید هم گروهیم انجام بده و هیچوقتم انجام نداده هم ی دستی به سر و روش بکشم.شاید بعدش بتونم برم دوش بگیرم.

یه تیکه پلاستیکی از سی دی رام جدا شده میگن کلا باس عوضش کنم که نه الان وقتشو دارم و نه پولشو خخ

شصت دست خواهرزادم مونده لای در و حسابی گریه کرده تو بیمارستان و فشار بقیه رو آورده پایین این پسر. ولی خب خیلی درد داره ک ناخنت کلا از جاش در بیاد.حالا لازم نیس تصور کنین دیگه دردشو :)) 

خداروشکر الان خوبه و خوابیده فک کنم این کلاس اولیه ما :) 


شصت



صبح هم بخیر و شادی 🌺☔️❄️


پ ن : وبلاگم یک ماهه شد مبارکه ❣️❣️❣️❣️❣️❣️❣️ :)